آخرالزمان، شرايط ظهور باطنيترين بُعد هستی
استاد طاهر زاده
از امام صادقعليه السلام پرسيده شد: در زمان غيبت بيشترين ثواب در انجام كدام عمل است؟ حضرت فرمودند: اين دعا را بخوانيد و بيشترين ثواب را ببريد:
«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي...».(1)
معني دعا را دقت كنيد تا بفهميد چرا گفتند در زمان غيبت، خواندن اين دعا ثواب زيادي دارد. ميفرمايد: خدايا! بايد خودت را به من معرفي كني. چون من نميتوانم تو را بشناسم. اگر خودت را معرفي نكني، پيامبرت را نخواهم شناخت. در ادامه دعا هست: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ» خدايا! پيامبرت را به من بشناسان كه اگر نبيات را نشناسم، حجتت را نميشناسم و اگر حجتت را نشناسم بدبخت خواهم شد: «فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي». بايد حجتت را به من بشناساني كه اگر چنين نكني گمراه خواهم شد. مگر ميشود غيبيترين مرتبه عالم وجود، و مقام مطلقه حضرت حجت را با عقل و فكر بشري شناخت؟!!
يكي از نكتههاي بسيار عالي و مهم كه در اين دعا هست اين است كه خدايا! مسأله بالاتر از اين است كه من به تنهايي بتوانم حجتت را بشناسم، من بخوانم و چيزي بفهمم. نه، تو بايد كمك كني تا من او را بشناسم.
مگر امام زمانعليه السلام موجودي است كه بشود با يك فكر اوليه شناخت؟ حتماً نميشود. بايد به جِدّ تلاش كنيم تا خدا لطف كند امام زمانمان را بشناسيم و بدانيم آنچه خودمان در رابطه با امام زمانعليه السلام فكر ميكنيم، با حقيقت مطلب خيلي فاصله دارد؛ نه اينكه ضد حقيقت است، بالاخره شيعه هر چه دارد بويي از حقيقت ميدهد.
اما روي اين مطلب به طور ويژه توجه كنيد كه آنچه ما از خدا طلب ميكنيم، خيلي بالاتر از اين حرفها است كه با مطالعه دو كتاب و امثال آن بتوانيم بفهميم. اصلاً مسئله، كتابي و نوشتهاي نيست. بايد اين آمادگي را پيدا كرد.
چطور شد كه شما توانستيد پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله را بشناسيد؟ جز اين است كه پيامبرصلي الله عليه وآله قرآني با آن همه عظمت آورد؟ يعني خود خدا، اگر اين معجزه را همراه پيامبر نياورده بود، نميشد پيامبر را بشناسيم.
خداوند جل جلاله چنين لطفي به ما دارد و كمك ميكند خودش را بشناسيم - كه البته جاي بحثش حالا نيست - لطف ديگري به ما دارد كه به كمك آن پيغمبرش را ميشناسيم.
اگر فقط خدا مطلبي را به رسول اكرمصلي الله عليه وآله گفته بود و بعد ايشان ميآمد و ميگفت من پيغمبرم، به طور حتم شناخت پيامبر با مشكل مواجه ميشد.
اثبات نبوت نبي، به فرمايش علامه طباطباييقدس سره حتماً معجزه ميخواهد. ايشان ميفرمايند: عقل هم به تنهايي كافي نيست، بايد پيامبر معجزه بياورد. قرآن با آن دلايلي كه بحث شده معجزه عظيمي است، نه اين كه صرفاً يك كتاب نوشتاري خوب باشد. قرآن كتاب عجيبي است! همچنان كه عصاي موسيعليه السلام معجزه است و در شرايط خود چيز عجيبي بوده است. بنابراين خدا بايد كمك كند تا با لطف و كرمش نبياش را بشناسيم. همين طور خدا كمك ميكند تا ما ولياش، امام زمان، و حجتش را بشناسيم.
اين يك طرف قضيه كه حضرت ميفرمايد: بگوييد: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ». بعد ميفرمايد: يادت باشد كه اگر حجتت را نشناسي، هيچ خبري نيست: «ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي» اصلاً از دينت بيرون ميروي. اين چه نگاهي است كه اگر انسان حجت نداشته باشد، نه قرآن به دردش ميخورد، و نه معرفت خدا و نبي؟! يعني معرفت خدا و نبي خيلي خوب است، ولي امام ميفرمايد: بگواي خدا! اگر حجتت را به من نشناساني، زندگيام بي نتيجه ميشود. پوچ و تهي و بي مغز ميشود.
بنابراين اولاً بايد نسبت به شناخت امام زمان جدي باشيم. ثانياً آمادگي داشته باشيم كه لطف بزرگي از خدا به ما برسد تا بتوانيم امام را بشناسيم. ديدهايد گاهي وقتها، اصلاً حال نداريم كه خدا خيلي به ما لطف كند. تا كمي لطف كرد ميگوييم همين برايمان بس است. نه آقا! نسبت به شناخت امام زمانعليه السلام اصلاً بس نيست.
امام سجادعليه السلام در روايتي ميفرمايد:«اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنْ اَعْظَمِ الْفَرَج».(2) اي كاش توفيق پيدا ميكرديم روي اين روايتها، صدها جلسه وقت ميگذاشتيم تا ببينيم چه معارف عميقي در آنها نهفته است. مثل اينكه هميشه بنا بوده است اهل بيتعليهم السلام مظلوم باشند. ده شب وقت ميگذاريم براي شناخت نهضت امام حسينعليه السلام، در حالي كه براي شناخت نهضت امام در اين ده شب هيچ كاري نميتوانيم بكنيم. يك شب را هم ميخواهيم براي امام زمانعليه السلام وقت بگذاريم! معلوم است كه اصلاً نميشود كاري كرد.
امام سجادعليه السلام در اين روايت ميفرمايند: بالاترين پيروزي اين است كه تو منتظر امام خودت باشي. دقت كنيد!
ميفرمايد: بالاترين پيروزي، انتظار فرج است. يعني تو بايد امام زمان را بشناسي. مقام حضرت را بفهمي و بعد بفهمي كه حضرت يك نحوه «حضور خاص» دارند و يك نحوه «حضور عام». و بفهمي كه اين حضور عام و خاص، هم براي تو است و هم براي جهان هستي كه اگر اينها را بفهمي، بيشترين چيزها را فهميدهاي. اين است كه ميگوييم: نياز به امام مهديعليه السلام را بايد خيلي جدي بگيريم و گرنه حتي ظهور عام آن حضرت كه واقع شود، معلوم نيست چيزي به دست ما بيايد.
تاكنون روي اين مسئله فكر كردهايد كه چرا وقتي آخرين پيامبر ظهور كرد، بعضيها اصلاً چيزي به دست نياوردند؟ براي اينكه اينها منتظر آمدن حضرت نبودند. معني جهان را طوري نفهميدند كه پيامبر خاتم بايد بيايد. اگر كسي نفهمد اين جهان، در آخرين مرحله به ظهور ولّي تامّ معنا پيدا ميكند و نفهمد معني ظهور تام ولايت حق يعني چه؟ اصلاً نه منتظر است و نه وقتي حضرت بيايد، ميتواند با آن حضرت ارتباط برقرار كند.
بنابراين بايد بدانيم اگر «ظهور خاص» امام را بشناسيم، آن وقتي ظهور عامشان كه واقع ميشود براي ما مفيد است. حالا اگر «ظهور عام» حضرت در زمان ما هم واقع نشد تمام نتايج آن ظهور، برايمان هست. وقتي ظهور خاص حضرت را شناختيم و روي آن فكر كرديم، امام صادقعليه السلام ميفرمايد: «مَنْ ماتَ مِنْكُمْ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ لِهذَا الأْمْرِ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقائِمِ في فُسطاطِهِ. قالَ: ثُمَّ مَكَثَ هنيئةً ثُمَّ قالَعليه السلام: لا بَلْ كَمَنْ قارَعَ مَعَهُ بِسَيْفِهِ. ثُمَّ قالعليه السلام: لا وَ اللَّهِ إلاَّ كَمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ رَسوُلِ اللَّهصلي الله عليه وآله.(3) هر كس از شما بميرد در حالي كه منتظر اين امر باشد، همانند كسي است كه با حضرت قائمعليه السلام در خيمهاش بوده باشد. سپس حضرت چند لحظهاي درنگ كرده، آن گاه فرمود: نه، بلكه مانند كسي است كه در خدمت آن حضرت شمشير بزند. سپس فرمود: نه، به خدا همچون كسي است كه در پيشگاه رسول خداصلي الله عليه وآله شهيد شده باشد». اگر عمرت كفاف نداد و از دنيا رفتي، مثل اين است كه در لشگر امام، مبارزه كردهاي. بلكه مثل اين است كه در كنار خيمه امام شهيد شدهاي.
امام زمانعليه السلام، مظهر تام ولايت مطلقه خدا
آيا شناخت توحيد منهاي شناخت امام امكانپذير است. يعني ميشود خدا را شناخت بدون اينكه به اين نكته برسيم كه اين توحيد و اين ولايت مطلقه بايد در يك انسان موحد به صورت كامل ظهور تام پيدا كند؟
ديده آن بايد كه باشد حق شناس
تا شناسد شاه را در هر لباس
شاه هستي - يعني خدا - در لباس ولي مطلق - يعني حضرت حجت - ولايت مطلق خود را به نمايش ميگذارد. محال است كسي خداشناس باشد و امام را به عنوان موحد مطلق كه حامل ولايت مطلقه حق در آخرالزمان است طلب نكند. و محال است وجود مقدس امامعليه السلام را انگشت اشاره به حضرت حق نبيند. اينها با هم خيلي ربط دارد.
آن كه حق را ميخواهد حتماً به دنبال امام است و آن كه امام را يافت، حق را در آينه وجود او مييابد. امام زمانعليه السلام حق را به طور كامل در صحنه هستي حاكم ميكند، يعني آينه ولايت حق است در نظام سياسي، اقتصادي، اجتماعي عالم. پس تأكيد ما اين است كه اول بايد اعتقادمان نسبت به حضرت مهديعليه السلام محكم باشد.
شما ببينيد خيليها در اول اسلام، وقتي پيامبرصلي الله عليه وآله را ديدند، قبول كردند، پذيرفتند و مؤمن شدند ولي چون اعتقادشان از عمق كافي برخوردار نبود، جَوّ زده شدند و با رحلت پيامبرصلي الله عليه وآله به راه و رسم ديدن داري پشت كردند.(4)
روايتهاي عجيبي داريم كه غيبت حضرت به اندازهاي طول ميكشد كه اكثر مؤمنين ميگويند: مسئله امام زمان دروغ بود. بعضيها مي گويند لباسهاي حضرت هم پوسيد. چرا؟ چون كسي كه معني چگونگي ولايت خدا را در انتهاي عالم نشناسد، نميتواند معني انتظار را درست بفهمد و لذا خسته ميشود، چون احساساتي با موضوع برخورد كرده است.
اگر گفتهاند انتظار فرج خيلي مهم و مؤثر و سازنده است، براي اين است كه شعوري برتر به انسان ميدهد. فلسفه وجودي حضرت حجت عليه السلام را كه در بحث «نحوه حضور حضرت حجت»(5) به طور مختصر بيان كردهايم، اينجا با نگاه ديگري بيان ميكنيم تا متوجه شويد معني اينكه ميگوييم «غيبيترين گوهر عالم هستي، در آخرالزمان ظهور ميكند» چيست.
ظهور غيبيترين گوهر عالم هستي در آخرالزمان
يك قاعده عقلي داريم كه ميگويد: «اَلنِّهاياتُ تُرْجَعُ اِلَي الْبِدايات» يعني آنچه در انتها ظاهر ميشود، برگشتش به چيزي است كه در ابتدا به صورت علمي و غيبي بوده است. مثلاً يك صندلي را كه يك نجار ساخته است در نظر بگيريد: آنچه شما در انتها با آن روبرو ميشويد يك صندلي كامل است با پايهها و پشت و همه اجزا. اين صندلي كه شما با آن روبرو هستيد مطابق است با آن صورت ذهني و علمي كه نجار در ابتدا از صندلي در ذهن خود داشته و بر اساس آن صورت ذهني و علمي، صندلي را طراحي كرده و ساخته است. نجار در زمان ساختن صندلي ممكن است در مرحلهاي چهار پايهاش را ساخته باشد ولي هنوز آن صورت كامل كه در ذهن و علم خود داشته را به وجود نياورده باشد مگر در انتهاي كار. پس نهايت هر كاري، به ابتداي آن كار برگشت دارد. يعني يك طرف آن (ابتدا) علمي و ذهني و غيبي است و يك طرف آن (انتها) غيبي و خارجي است.
حال با اين قاعده به بحث توجه بفرماييد:
ما نبوتي داريم كه شروع و ابتدايش از آدمعليه السلام است و پايان و انتهايش محمد مصطفيصلي الله عليه وآله است. يعني نبي اكرم «در ظاهرِ نبوتْ آخرين فرد» است ولي «در باطنِ نبوتْ اولين فرد» است. يعني از جهتي آخر است و از جهتي اول. آن حضرت در روايتي مي فرمايند: «كُنتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْماءِ وَ الطّينِ»(6) من نبي بودم اما آدم هنوز به دنيا نيامده بود و بين آب و گل بود. يعني او كه از نظر غيبي، اول است در نبوت، از نظر عيني آخر است در همان نبوت. به عبارت ديگر، آدمعليه السلام از نظر ظاهري - كه همه ميبينند - اولين پيامبر است. اما از نظر غيبي، اولين نبي حضرت محمدصلي الله عليه وآله است، براي همين، روايتهاي ما و اهل سنت، اين نكته را دارد كه همان پيامبري كه در ظاهر و در عين، آخرين پيامبر است، در عالم غيب اولين پيامبر است.
نظرات شما عزیزان: